آن سفره بیار و در میان نه


و آن کاسه به پیش عاشقان نه

انبوه بریز نان که زشت است


کآواز دهد کسی که نان نه

تن را چو بنان شکار کردی


جان را برگیر و پیش جان نه

امروز قیامت تو برخاست


برخیز قدم بر آسمان نه

از آتش عشق نردبان ساز


بر گنبد چرخ نردبان نه

ای زهره ز چشم های هندو


ترکانه تو تیر در کمان نه

گر سینه زیان کند ز زخمت


زخمی دیگر بر آن زیان نه

چون نکته ز راه چشم گویی


ما را همه مهر بر دهان نه

ای اشک چو رفتی از در چشم


آن جا رو و سر بر آستان نه